آرمیتا و آناهیتاآرمیتا و آناهیتا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

ARMITA&ANITA

بیاییدمهربانترباشیم !

  سلام به همه دوستان عزیزم وهمینطوردخترای کوچولوم که این پست الان برای افکارکوچیکشون خیلی بزرگه امابعداکه خوندن میتونن یه چیزایی رودرک کنن . یه مادربرای بچه اش چی میخواد؟؟؟مسلماسربلندی خوشبختی وشادی که دوست داره برای همیشه به جابمونه .. یه سری آدم واقعی و مهربون مثل مدیر و یاافرادزحمتکشی که حتمابرای ایجادیه دنیای مجازیه پاک تلاش میکنن مثل همین دنیای ما(نی نی وبلاگ) که مادرهایی مثل مابرای ثبت لحظه به لحظه دلبندشون گاهی ازخواب یاکارهاشون میزنن که فقط درآینده شادی و رضایت کودکشون روببینندووقتی به نظاره گذشته میشینن تمام خستگیهاشون به یه جاتموم شه . قصدم ازاین پست گفتن دو مطلبه : تشکرازنی نی وبلاگ مهربون که با توانم...
13 بهمن 1391

از یاد رفته

  ياد بگذشته به دل ماند و دريغ نيست ياري كه مرا ياد كند ديده ام خيره به ره ماند و نداد نامه اي تا دل من شاد كند خود ندانم چه خطائي كردم كه ز من رشته الفت بگسست در دلش جائي اگر بود مرا پس چرا ديده ز ديدارم بست هر كجا مي نگرم، باز هم اوست كه بچشمان ترم خيره شده درد عشقست كه با حسرت و سوز بر دل پر شررم چيره شده گفتم از ديده چو دورش سازم بي گمان زودتر از دل برود مرگ بايد كه مرا دريابد ورنه درديست كه مشكل برود مي كشندم چو در آغوش به مهر پرسم از خود كه چه شد آغوشش چه شد آن آتش سوزنده كه بود شعله ور در نفس خاموشش شعر گفتم كه ز دل بردارم بار سنگين غم عشقش را شعر خود جلوه ئي از رويش شد با كه گويم ستم عش...
12 بهمن 1391

اگه من یه روز نباشم؟

سهم من از تو چی بوده؟ پشت پا یا خنجر از پشت تو منو دوستم نداشتی حتی قد نوک انگشت سهم من از تو چی بوده؟ جای خالیت توی خونه حق دارن آدما ولله که به من میگن دیوونه نگو یه فرصت دیگه کار از این حرفا گذشته دیگه چاره ای جز این نیست آخه کار سرنوشته نگو یه فرصت دیگه خود من هم کم آوردم حیف اون همه نوازش چقده غصتو خوردم برو با خیال راحت من ازت گله ندارم حرفشم نزن عزیزم آخه حوصله ندارم برو با خیال راحت اینجا قلبی نشکسته دیگه بر نگرد که اینجا کسی منتظر نشسته یه روزی می رم اگه من یه روز نباشم کی از عشقت می میره؟ یه روزی می رم و اون روزه که گریه ات می گیره اگه من یه روز برم برای کی ناز می کنی روی بوم کی می شینی با کی پرواز می کنی ...
12 بهمن 1391

وصیت نامه زیبای حسین پناهی

  قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید. به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم! ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند. عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است. بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم. کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد! مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند! روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست. دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنی...
12 بهمن 1391

امانت های الهی

  اين روزها در مسير وبلاگ گردي و سر زدن به دوستان مجازي ام اتفاقاتي برايم افتاد ... از طريقي دوستي با پرهام و مادرش آشنا شدم،پسر هشت ساله اي كه به فلج مغزي مبتلا شده و از طريق او با فرشته هايي مشابه پرهام كه الحق كه نام فرشته برازنده خودشان و نام مادر واقعا برازنده مادرانشان است و بايد در برابر اين آسمانی هاي روي زمين سر تعظيم فرود آورد.به قول همان دوست، مادر پرهام همچون آبي كه روي يك انسان خواب بريزند از خواب بيدارم كرد و ديدگاهم را به اين نوع بچه ها كه هميشه فكر مي كردم وسيله اي براي امتحان والدينشان هستند و روزي هزار بار خدا را شكر مي كردم كه مرا براي اين امتحان سخت انتخاب نكرد ،تغيير داد و فهميدم كه اين من هستم كه با ...
11 بهمن 1391

فاصله ها

  در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری تو توانایی بخشش داری دستهای تو توانایی آن را دارد   که مرا زندگانی بخشد چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی دفتر عمر مرا با وجود تو شکوهی دیگر رونقی دیگر هست می توانی تو به من زندگانی بخشی یا بگیری از من آنچه را می بخشی من به بی سامانی ، باد را می مانم من به سرگردانی ، ابر را می مانم من به آراسته گی خندیدم منه ژولیده به آراسته گی خندیدم سنگ طفلیاما خواب نوشین کبوتر ها را در لانه می آش...
11 بهمن 1391

لالایی برای دخترام

  لا لا لا لایی گل من شب اومده دوباره تو باغ اسمونها دراومده ستاره گنجشکه لالا کرده روی شاخه توی لونه خواب قشنگ می بینه ماهی تو حوض خونه اومده پرنده خواب تو چشم تو لالالا بریم به شهر قصه لالاکنیم همون جا لالالالایی چشمای نازت به رنگ اسمونه تو اسمون چشمات یه ماه مهربونه نگو چشای نازت خیال خواب نداره نگو که اسمونش هوای گریه داره لالالالالالالایی لالالالالالالایی     ناز و عزیز و دوردونم قشنگ و مهربونم کودک نازنینم غم تورو نبینم نگاه تو یه دنیاست دلت به قدر صحراست خنده ات قشنگ و زیباست چشات به رنگ دریاست کودک من عزیزم بیا بشین به پیشم با اون لبان نازت گل ب...
11 بهمن 1391

هدیه های آسمانی دخترای عزیزم

یه روز خدای مهربون اون بالاها تو آسمون از میون فرشته ها هدیه فرستاد واسه ما اون هدیه تو بودی که دل ازم ربودی چشم و چراغم شدی گلدون و باغم شدی چقدر قشنگ و ماهی فدات بشم الهی شیرین تر از شکلات انگار هستی آبنبات چشات قشنگ و زیباست موهات به رنگ طلاست لپات مثل آلبالو پوستت شبیه هلو فرشته بهاری شادی با خود میاری امید من تو هستی درهای غم رو بستی شکوفه نازنین نگین روی زمین عزیز خونم تویی   یکی یه دونم تویی     الهی که همیشه چشم حسود کور بشه ای خدای مهربون از هدیه ات ممنون ...
7 بهمن 1391

دل نوشته

واژه های باران نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم   جیرجیرک ها صدای جیر جیرک ها به گوش می رسد سکوت را نوازش می دهند و جای خالی آدم های شب نشین را با نگاهی معصومانه پر می کنند   من و مترسک و کلاغ ها مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند و من سکوت می کنم.... این مزرعه ی زندگی من است خشک و بی نشان ...
7 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ARMITA&ANITA می باشد