آرمیتا و آناهیتاآرمیتا و آناهیتا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

ARMITA&ANITA

عسل های ما

 تک تک ما سرانجام روزی داوری خواهیم شد. مهم این است که چقدر زندگی کرده ایم, نه چقدر زنده بوده ایم. چقدر بخشیده ایم, نه چقدر داشته ایم. چقدر خوب- صرفاً خوب- بوده ایم, نه چقدر عظیم جلوه کرده ایم     

armita&anita

گویند مرا چو زاد مادر، پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گاهـــــواره من، بیــــدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگــرفت و پا به پا برد، تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حـــرف و دو حـــرف بر زبانم، الفاظ نهاد و گفتن آمــــوخت
لبخند نهاد بــر لب من، بــر غنچه گــل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست، تا هستم و هست دارمش دوست
شد مکتب عمر و زندگی طی، مائیم کنون به ثلث آخر
بگذشت زمــــان و ما ندیدیم، یک روز ز روز پیش خوشتـــر
آنگاه که بود در دبستان، روز خوش و روزگــار دیگر
می گفت معلمم که بنویس، گویند مرا چو زاد مادر، پستان به دهن گرفتن آموخت
گویند که می نمود هر شب، تا وقت سحر نظاره من
می خواست که شـــوکت و بزرگــی، پیدا شــود از ستاره من ن
میکرد به وقت بیقــراری، با بوسه گــرم چاره من
تا خواب به دیده ام نشیند، شبها بر گاهواره من، بیدار نشست و خفتن آموخت
او داشت نهان به سینه خود، تنها به جهان دلی که آزرد
خود راحت خویشتن فـــــدا کرد، در راحت من بســــی جفا برد
یک شب به نوازشم در آغوش، تا شهر غریب قصه ها برد
یک روز به راه زندگانی، دستم بگرفت و پا به پا برد، تا شیوه راه رفتن آموخت
در خلوت شام تیره من، او بود و فـــروغ آشیانم
میداد ز شیـــر و شیره جان، قــــوت من و قـــوت روانـــم
میریخت سرشک غم ز دیده، چون آب بر آتش روانم
تا باز کنم حکایت دل ، یک حرف و دو حرف بر زبانم، الفاظ نهاد و گفتن آموخت
در پهنه آسمان هستی، او بود یگانه کوکب من
لالایــــی و شـــور و نغمه هایش، بودند حکایت شب مــن
آغوش محبتش بنا کرد، در عالم عشق مکتب من
با مهر و نوازش و تبسم ، لبخند نهاد بر لب من، بر غنچه گل شکفتن آموخت
این عکس ظــــریف روی دیوار، تصویـــر شباب و مستی اوست
وان چوب قشنگ گاهواره، امـروز عصای دستی اوست
از خویش به دیگــــران رسیدن، کاری زخدا پرستـــی اوست
شد پیـــــر و مــــــرا نمود بـــــرنا

پس هستــی من ز هستــی اوست، تا هستم و هست دارمش دوست

( ایــــرج میـــــرزا )

آموخته ام که با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره
مي توان قلب خريد،ولي عشق را نه

سال نو مبارک

اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می آورد.پس نوروزت مبارک که سالت را سرشار از عشق کند. . ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها ای تدبیر کننده روز و شب ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر حال مارا به بهترین حال دگرگون کن سال نو مبارک   ...
6 فروردين 1393

تولدتون مبارک

تولدتون مبارکه دخترای گلم انشالله همیشه سلامت و شاد باشید اینم کیکتون امرو قراره بریم جونقون عموعبدالله از کربلا اومده و فردا ختم داره انشالله بعدا اگه شد براتون یه جشن کوجولو میگیرم     بعدا نوشت :امروز شنبه دارم اینو مینویسم دیروز تولدتون بود و خونه عمو دختر و پسر عمو ها واستون یه جشن خیلی خوب گرفتن و یه سوپرایز خوبی برا همه بود شما با دیدن برف شادی و فش فشه هاج و واج شده بودید دست همه شون درد نکنه انشالله عکسهایی که ازتون گرفتیم و بعدا میزارم البته همه دااشتن عکس میگرفتم همه عکسا را جمع میکنم  تو ارشیوتون فرداشبش هم یه جشن 4 تایی تو خونه گرفتیم جشن که جه عرض کنم بابا که خواب بو...
30 بهمن 1392

میلاد پیامبر

امشب سخن از جان جهان باید گفت توصیف رسول انس و جان باید گفت در شام ولادت دو قطب عالم  تبریک به صاحب الزمان باید گفت ...
5 بهمن 1392

بدون عنوان

  شب یلدا همیشه جاودانی است / زمستان را بهارزندگانی است شب یلدا شب فر و کیان است / نشان از سنت ایرانیان است یلدا یتان مبارک به صد یلدا الهی زنده باشی / انار وسیب وانگورخورده باشی اگریلدای دیگرمن نباشم، تو باشی وتو باشی وتو باشی پیشاپیش یلدات مبارک ...
30 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ARMITA&ANITA می باشد