آرمیتا و آناهیتاآرمیتا و آناهیتا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

ARMITA&ANITA

ای نازنین کودک دلبندم

        ای نازنین کودک دلبندم باز گو که از کجا آمده ای؟ - من از پهنه بیکران هر جا به این جا آمده ام. این چشمها ،به این رنگ ،از کجا به دست آورده ای؟ - در راه که می آمدم آنها را از آسمان وام گرفتم. و فروغ چشمانت را ، این برق وچرخش از کجاست؟ - این برق نیزهء ستارگان است که در دیدگانم مانده است.   آن دانه های کوچک اشک را از کدام چعبهء جواهر ربوده ای؟ - چون بدین جای رسیدم آنها را در تالار انتظار یافتم.   و آن پیشانیت را بگوی که چگونه چون ایوان آسمان ، بلند وتابناک شد؟ - در راه که میگذشتم دستی مهربان آن را نوازش کر د .   گونه هایت به کدام موهبت چون گلهای سرخ و س...
30 دی 1391

الهی و ربی

خداوندا بر من منت گذار به بقاى فرزندانم، و به شايسته نمودن ايشان براى من،و به برخوردارى بِهِمْ. اِلهى امْدُدْلى فى اَعْمارِهِمْ، وَزِدْلى فِى اجالِهِمْ، وَ رَبِّ من ازآنان. خداوندا عمر آنان را براى من طولانى گردان، و بر ايّام زندگى‏شان براى منبيفزا، و لىصَغيرَهُمْ، وَ قَوِّ لى ضَعيفَهُمْ، وَ اَصِحَّ لِى اَبْدانَهُمْ وَ خردسالشان را برايم تربيت كن، و ناتوانشان را برايم نيرو ده، و بدنها و اَدْيانَهُمْ وَاَخْلاقَهُمْ، وَ عافِهِمْ فى اَنْفُسِهِمْ وَ فى جَوارِحِهِمْ دينشان و اخلاقشان رابرايم به سلامت‏دار، و آنان را در جان و اعضا، وَ فِى كُلِّ ماعُنيتُ بِهِ مِنْاَمْرِهِمْ، وَ اَدْرِرْ لى وَ عَلى‏ يَدى و هر كارشان كه به آنا...
23 دی 1391

تشکر

اول از همه شکر گذار خداوندم ... وقتی یاد روز گذشته می افتم و خاطرات مرور میکنم یاد اون همه سختی می اوفتم که خدا همیشه کمکم میکرد  ....و چه خدای مهربون و بزرگی داریم که ما بنده هاشو دوست داره .چقدر کمکمون میکنه ممنون خداجون به خاطر تمام بدی های که از ما میبینی وبازم کمکمون می کنی به خاطری صبری که به ما دادی که این روز های سختو پشت سر بذاریم می خوام از همسر عزیزم و مامان و بابای مهربونم تشکر کنم که همیشه کمکم هستن ...آخه شما دوتا وروجک از همون اول پیدایشتون وروجک بودبد و هی منو اذیت می کردیدتا چند ماه نمی تونستم آب هم بخورم کترمون شده بود دکتر و سرم و آمپول ... اونموقع هنوز ماشین نداشتیم و هر موقع حالم بد میشد بابایی از سر ...
23 دی 1391

به گمانم

به گمانم... تنها رهگذر کوچه تنهایی من قطره بارانهاییست ملموس که به یمن قدم یاد نگاهت در دل و به دلداری این خسته وجود در حریم نفسم می بارند. و همه هم فریاد... شعر زیبایی چشمان تو را میخوانند. به گمانم حتی گل نیلوفر احساساتم که زمانهاست دلش پژمرده به امید حضور سبزت و به رویای هوایی تازه میرود تا فردا... و شعف وار... به احساس زمان می خندد.
23 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ARMITA&ANITA می باشد