آرمیتا و آناهیتاآرمیتا و آناهیتا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

ARMITA&ANITA

تشکر

اول از همه شکر گذار خداوندم ... وقتی یاد روز گذشته می افتم و خاطرات مرور میکنم یاد اون همه سختی می اوفتم که خدا همیشه کمکم میکرد  ....و چه خدای مهربون و بزرگی داریم که ما بنده هاشو دوست داره .چقدر کمکمون میکنه ممنون خداجون به خاطر تمام بدی های که از ما میبینی وبازم کمکمون می کنی به خاطری صبری که به ما دادی که این روز های سختو پشت سر بذاریم می خوام از همسر عزیزم و مامان و بابای مهربونم تشکر کنم که همیشه کمکم هستن ...آخه شما دوتا وروجک از همون اول پیدایشتون وروجک بودبد و هی منو اذیت می کردیدتا چند ماه نمی تونستم آب هم بخورم کترمون شده بود دکتر و سرم و آمپول ... اونموقع هنوز ماشین نداشتیم و هر موقع حالم بد میشد بابایی از سر ...
23 دی 1391

به گمانم

به گمانم... تنها رهگذر کوچه تنهایی من قطره بارانهاییست ملموس که به یمن قدم یاد نگاهت در دل و به دلداری این خسته وجود در حریم نفسم می بارند. و همه هم فریاد... شعر زیبایی چشمان تو را میخوانند. به گمانم حتی گل نیلوفر احساساتم که زمانهاست دلش پژمرده به امید حضور سبزت و به رویای هوایی تازه میرود تا فردا... و شعف وار... به احساس زمان می خندد.
23 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ARMITA&ANITA می باشد