ادبیات کودکان
طی ۱۰ سال گذشته، برخی نشریهها و دانشگاههای کشورمان، دست به اقدامهایی علمی و پژوهشی زدهاند تا ادبیات کودک و نوجوان را ارتقا دهند و جنبههای سرگرمی، آموزشی و پرورشی را در کتابهای مختص این سنین تقویت کنند…
دکتر فریماه خوشبخت، دکترای روانشناسی تربیتی دارد و در دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شیراز تدریس میکند. با او درباره نحوه انتخاب کتاب برای بچهها و تاثیر کتابخوانی بر ذهن، خلاقیت و آموزش کودکان گفتوگو کردهایم که اطلاعاتی مفید و کارآمد در اختیارتان میگذارد.
سلامت: خانم دکتر! تعریف درست کتابخوانی یا مطالعه آزاد چیست؟
نوعی مطالعه برای یادگیری است و با هدف قبلی انجام میشود مثل مطالعه کتاب درسی برای امتحان دادن و نمره گرفتن و طی مدارج تحصیلی، ولی مطالعهای هم داریم که هدفش سرگرمی است و جنبه تحصیلی ندارد. در این مطالعه، ما به سراغ خواندن میرویم تا از این امر لذت ببریم. هرچند این مطالعه میتواند اطلاعاتی را هم در اختیارمان بگذارد. برای بچههای دبستان و پیشدبستان، مطالعه آزاد بسیار مهم است. منظورم از مطالعه پیش از دبستان، خوانش تصویری است، چون بچهها در آن سن سواد خواندن ندارند ولی میتوانند قرائت تصویری داشته باشند. این سواد بصری یا بینایی بسیار مهم است و در کشورهای مختلف دنیا روی کتابهایی که سواد خواندن و دیداری بچهها را ارتقا میدهد، کار میکنند.
سلامت: این کتابها در چه سنی توصیه میشود؟
در همه سنین. سواد بصری منحصر به سن خاصی نیست. وقتی جلد یک کتاب را میبینیم، درواقع از سواد بیناییمان استفاده میکنیم یا وقتی فرصت کافی برای خواندن نداریم و فقط تصاویر کتاب را مرور میکنیم، به هرحال برداشتی کلی از کتاب پیدا میکنیم، بنابراین سواد تصویری به ما در درک مطالب کمک میکند. خیلی مواقع افراد به تصاویر کتاب توجه نمیکنند و از کنارش میگذرند، درحالی که اطلاعات زیادی با تصاویر منتقل میشود. رشد سواد دیداری بچهها در دوره پیش از دبستان، بسیار مهم است زیرا بچهها در این سنین نمیتوانند متن را بخوانند و از بیناییشان برای خواندن استفاده میکنند. به همین دلیل بیشتر کتابهای مصور، مخصوص بچههای پیشدبستانی هستند بنابراین تصاویر کتابها فقط جنبه تزیینی ندارند، چون خیلی اوقات پیامها و اطلاعاتی که تصویر میتواند به ذهن بچهها منتقل کند، از عهده متن و کلمات برنمیآید.
سلامت: کتاب برای بچههای استثنایی یا نابینا چه اهمیتی دارد؟
این حوزهها از یکدیگر مجزا هستند. کارهای زیادی بهطور تخصصی روی کتابهای قصه و ادبیات برای کودکان معلول و استثنایی انجام میشود. مهم این است که بچهها از یک انسجام اجتماعی برخوردار باشند و یاد بگیرند افراد معلول هم از اعضای جامعه هستند و کنار دیگر اعضای جامعه، زندگی میکنند. باید برای بچههای معمولی، داستانهایی نوشته شود تا یاد بگیرند با بچههای معلول و نابینا مثل دیگر بچهها رفتار کنند، مثلا این داستانها میتواند شخصیتهای معلول را روایت و بچههای عادی را بیشتر با آنها آشنا کند. «احمد اکبرپور» کتابی دارد به اسم «شب بخیر فرمانده» که به کودکان عادی کمک میکند تا احساسات کودکانی که نقص جسمی دارند، درک و با آنها همدلی کنند. در این نوع قصهها، بچهها خود را به جای شخصیت داستان قرار میدهند و احساس او را درک میکنند و یاد میگیرند چه برخوردی با کودکان معلول داشته باشند.
سلامت: چقدر نیاز است تا نویسندگان علاوه بر آشنایی با قواعد قصهنویسی، شناختی هم از مسایل تربیتی و روان?شناختی کودکان داشته باشند؟
کسی که برای کودکان قصه و شعر مینویسد، باید «کودک درونش» زنده باشد. یعنی احساسات کودک را درک کند و او را به خوبی بشناسد. کسی کودک درونش زنده میماند که در حیطه کودکی مطالعه هم داشته باشد. معمولا کسانی در زمینه ادبیات کودک موفق هستند که بهصورت تجربی یا علمی، با دنیای کودکی آشنایی دارند و ویژگیهای بچهها را میشناسند و براساس این ویژگیها قصه مینویسند. وقتی کودک درون یک نویسنده زنده است، شروع میکند به نوشتن و در این راه به خلاقیت و خواستههای مخاطبش توجه میکند و اثرش به دل بچهها مینشیند.
سلامت: ولی هر نویسندهای ممکن است بگوید کودک درونم زنده است و کودکان را میشناسم، نویسندگان چقدر باید علوم مربوط به کودکان را بشناسند و در مورد آنها مطالعه کنند؟
دکتر مرتضی خسرونژاد در دانشگاه شیراز، مرکز مطالعات ادبیات کودک را پایهگذاری کرده است. این مرکز با استادان بینالمللی این حوزه ارتباط دارد و روی فلسفه ادبیات کودک و چیستی آن کار میکند. خود دکتر خسرونژاد کتابهایی نظری و داستانی در زمینه ادبیات کودک نوشته که مفاهیم شناختی را در کنار شادیها و ترانهها و قصهها برای بچهها مورد مطالعه قرار داده است. نویسنده باید مخاطب خود را به خوبی بشناسد و بداند برای چه مخاطبی با چه ویژگیهایی مینویسد؛ مثلا در کتابهای خسرونژاد میبینیم که به خوبی روی یکی از ویژگیهای ذاتی بچهها به نام «خودمرکزگرایی» کار شده است. منظور از این اصطلاح این است که بچهها عموما در سنین دبستان همه چیز را از نقطه نظر خودشان میبینند. برخی میگویند باید صبر کنیم تا این ویژگی در سنین بالاتر از بین برود ولی برخی معتقدند باید در دوره پیش دبستان، شرایطی به وجود آوریم تا این ویژگی در بچهها به حالت متعادل دربیاید، یعنی در سنین پیش از دبستان، روی این مساله کار کنیم تا «خودمرکزگرایی» را در بچهها کاهش دهیم و آنها را با نقطه نظر دیگران هم آشنا کنیم. ۱۰جلد اول کتابهای خسرونژاد این نکته را رعایت کرده و باعث میشود تا بچهها خودشان را به جای شخصیتهای دیگر بگذارند و بدین ترتیب حس خود مرکزگراییشان کاهش یابد و به نقطه نظر دیگران توجه داشته باشند و به شناخت بیشتری برسند. نکته دیگر اینکه کتابهایی برای بچهها تولید میشود که در آنها نویسنده از نظر علمی و تخصصی در مرتبه بالایی قرار ندارد ولی داستان را طوری نوشته که کاملا مناسب سن بچههاست؛ این یعنی همان زنده بودن کودک درون نویسنده.
سلامت: ولی نویسندگانی هم داریم که بدون مطالعه، دست به نوشتن میزنند و کتابهایشان هیچ شناخت و کمکی به بچهها نمیدهد.
بعضیها میگویند به غیر از کتابهای درسی، همه کتابهای کودکان در حیطه ادبیات کودک جا میگیرد. برخی کتابهای مناسب را میتوان در زمره ادبیات دانست ولی بعضی از کتابهای موجود «شبه ادبیات» هستند؛ نه خود ادبیات. این آثار فقط جنبه بازاری دارند و برای فروش و درآمدزایی منتشر میشوند و تعدادشان هم خیلی زیاد است. این قبیل کتابها، معمولا تیراژ بالایی دارند و متاسفانه دمدستتر از کتابهای خوب هستند و در همه کتابفروشیها، لوازمالتحریریها و کیوسکها و داروخانهها به چشم میخورند. معمولا روی جلد این کتابها، تصویر شخصیتهای کارتونهای خارجی کار میشود و طبیعی است که بچهها هم جذبشان میشوند؛ درحالی که اصلا چارچوب ادبیات کودک را ندارند و فقط تصاویر پرزرق و برق و جذابشان با استقبال مواجه میشود. این قبیل آثار فقط جذابیت ظاهری دارند و در بعضی مواقع تصاویرشان اصلا با متن همخوانی ندارد؛ مقدمات و اصول ادبی را رعایت نمیکنند و نوعی تولیدات بسازوبفروشی محسوب میشوند. این کتابهای شبه ادبیات به بچههای ما صدمه میزنند؛ مثلا در یکی از این کتابها شخصیتی وجود دارد که همه چیز را تخریب میکند و به هم میریزد و در آخر هم اتفاق یا تحولی برایش رخ نمیدهد و به بچهها نکتهها مثبتی را یاد نمیدهد. خانوادهها باید کتابی انتخاب کنند که صدمهای به بچهها نزند.
سلامت: خانوادهها چه معیارهایی را باید در تهیه کتاب برای کودکان رعایت کنند؟
معیارهای زیادی برای انتخاب کتاب داریم. سطح سواد و خوانایی متن، خوانایی تصویر، انسجام طرح و موضوع اثر و… که البته بیشتر جنبه تخصصی دارد و عامه مردم نمیتوانند از این معیارها استفاده کنند، ولی مردم میتوانند به مجلهها یا نشریههای کودک مراجعه کنند و کتابهای مناسبی را که در نشریههایی مثل «کتاب ماه کودک و نوجوان» و «پژوهشنامه کودک و نوجوان» معرفی میشود، مشاهده کنند. این نشریهها کتابهای برگزیده را انتخاب و معرفی میکنند.
سلامت: ولی این مجلهها با فاصله زمانی زیادی منتشر میشوند و توزیع خوبی هم ندارند.
اگر بروشورهایی تهیه میشد و عناوین کتابهای خوب را در اماکن عمومی در اختیار مردم قرار میداد، به خانوادهها خیلی کمک میکرد، ولی حالا میتوان یک معیار راحتتر را بیان کرد؛ یعنی والدین، وقتی به کتابفروشی میروند، خیلی سریع سراغ کتابی نروند که فقط جلد و تصاویر کارتونی و پرزرق و برق دارد. کتابهایی مثل «سیندرلا» و «شرک»، به صورت چند جلدی منتشر میشوند و هیچ محتوایی ندارند و میتوانید با یک تورق ساده، متوجه بیمفهومی و بیاعتباری آنها شوید. دیگر اینکه در صفحه اول کتابهای خوب، شناسنامه وجود دارد که نام ناشر و نویسنده و گروه سنی در آن درج شده است. هرچند با این ملاکها هم نمیتوان از خوب بودن یک کتاب مطمئن شد ولی حداقل با درنظر گرفتن این معیارها، برخی کتابهای غیرمفید از فهرست کنار میروند. نکته دیگر این است که معمولا وقتی میخواهیم به بچهها جایزه بدهیم یا تشویقشان کنیم، خوردنی و اسباب بازی برایشان میخریم. چه خوب است به جای این کار، به عنوان جایزه، به آنها کتاب هدیه کنیم. کتاب میتواند هدیهای ارزشمند برای تشویق کارهای خوب بچههایمان باشد؛ البته کتابی که ویژگیهای مناسب و جذابی داشته باشد و بتواند جایگزین خوبی برای خوردنی و اسباب بازی باشد. پس در اینجا باز هم به بحث انتخاب کتاب برمیگردیم که وظیفه والدین است؛ یعنی نباید هر کتابی را به عنوان جایزه به بچهها داد چون ممکن است به کلی از کتاب دلزده شوند و به همان هدایای سابق دلبستگی پیدا کنند. کتابخوانی فقط گذران وقت نیست و ما با خواندن یا خریدن کتاب برای بچهها، میتوانیم مطالبی را به آنها آموزش دهیم. البته همانطور که گفتم، هدف ادبیات کودک، آموزش نیست و هدف اصلیاش سرگرمکردن و لذتآفرینی است؛ یعنی همانطور که کودک ما از بازی لذت میبرد، باید از خواندن کتاب هم لذت ببرد.
سلامت: مطالعه چه تاثیرات فیزیولوژیکیای روی بچهها دارد؟ مثلا روی حافظه و روان؟
هدف اصلی از مطالعه آزاد، لذت بردن است ولی در کنار آن فواید دیگری هم برای بچهها دارد. تحقیقات نشان میدهد وقتی برای بچههای پیش از دبستان کتاب میخوانیم، در دوره دبستان نمره درس خواندنشان بهتر از بقیه میشود. یعنی این بچهها در درسهایشان پیشرفت بیشتری داشتهاند. دیگر اینکه بچهها با خواندن داستان، بهتر روابط اجتماعی را یاد میگیرند، مثلا وقتی یک شخصیت جذاب داستانی، آداب اجتماعی و سلام کردن را به خوبی رعایت میکند، بچهها هم با مطالعه داستان او سعی میکنند چنین رفتاری داشته باشند و همان آداب را در پیش بگیرند. وقتی کودک خودش را به جای شخصیتهای داستان قرار میدهد، میتواند با آنها همدلی و همراهی کند. دیگر اینکه ادبیات میتواند به «هوش عاطفی» بچهها کمک کند که این جدا از «هوش شناختی» است. درباره هوش شناختی ثابت شده است که وقتی بچهها کتاب میخوانند، محدودیتهای رشد شناختیشان از بین میرود، اما هوش عاطفی، یعنی کودک عواطف خود و دیگران را بشناسد و بتواند به خوبی در برابر عواطف آنها واکنش نشان دهد. در کتابی آمده است که اگر به بچههایمان هوش عاطفی را آموزش دهیم، آمار جرم و جنایت بالا نمیرود، چون اگر فرد از کودکی بداند که آزار رساندن به کسی باعث درد و رنج میشود، در بزرگسالی دست به چنین اعمالی نمیزند. کسی که دست به اعمال جنایتکارانه و مجرمانه میزند، هیچ وقت نتوانسته احساسات طرف مقابلش را به خوبی درک کند و احساسات خودش را هم بشناسد. ادبیات کودک میتواند احساسات خود و دیگران را به او بشناساند و کمک کند تا هوش عاطفیاش رشد کند. این رشد در آینده باعث پیدایش شهروندانی میشود که با صلح و دوستی در کنار هم زندگی و یکدیگر را تحمل کنند. نکته دیگر به خلاقیت بچهها برمیگردد؛ وقتی در ادبیات کودک از تخیل استفاده میشود و بچهها با تخیلات مواجه میشوند، هم از آن لذت میبرند و هم تخیلشان قوی میشود.
سلامت: معمولا خانوادهها بر تحصیل بچهها تاکید دارند و فکر میکنند همه چیز در مدرسه به آنها آموزش داده میشود. در مورد تماشای تلویزیون هم محدودیتی ایجاد نمیکنند. خانواده چقدر میتواند در پرورش خلاقیت و هوش عاطفی کودکان موثر باشد؟
خلاقیت زمانی بروز میکند که فرد بتواند آزادی عمل داشته باشد. مدرسه خلاقیت بچههای ما را کم میکند، چون برنامههای مدارس، بر کتابهای درسی متمرکز است یعنی کتابها باید در مدت زمان معینی آموزش داده شوند و بچهها آنها را بخوانند و نمره بگیرند، بنابراین همه چیز در مدارس محدود است، هم کتاب، هم زمان تحصیل و هم تربیت و رشد. این مغایر با معیارهای خلاقیت است. خلاقیت زمانی شکوفا میشود که فرد بتواند منعطف باشد و در محیطی زندگی کند که فضایی برای انعطاف در اختیارش بگذارد. در مدرسه، خلاقیت بچهها شکوفا نمیشود و فقط سطح سواد بالا میرود. البته برخی مدارس روی این موضوعات هم کار میکنند ولی بهطور کلی پرورش خلاقیت در محیطی غیر از مدرسه، شکوفایی بیشتری دارد و باید اجازه دهیم بچهها تفکراتشان را بیرون بریزند و وارد دنیایی دیگر شوند و تجربههای متفاوتی را با خواندن ادبیات کودک پیدا کنند. کتابهای داستانی در این زمینه خیلی میتوانند کمک کنند تا کودک قدم به دنیای خیالی بگذارد و کارهای متفاوت و عجیب را مشاهده کند و به فکر فرو برود.
سلامت: پس باید زمانی را برای بچهها درنظر بگیریم تا به سمت مطالعه آزاد بروند؟
بله، ضمنا زمانی که به مطالعه آزاد اختصاص پیدا میکند، بسیار ایمن و مطمئن است؛ مثلا اگر بچهها تمام وقت پای تلویزیون بنشینند، ممکن است برنامههایی را تماشا کنند که مطابق با سنشان نیست و برای آنها نامناسب است یا اگر به پارک یا محیطی برای گردش میروند، حتما باید پدرومادر همراهشان باشد چون معلوم نیست چه آدمهایی در آنجا رفت وآمد میکنند، ولی اگر کتابها یا کتابخانهای غنی برای بچهها تهیه کنیم، میتوانیم مطمئن باشیم که او مطالعه میکند و مشکلی برایش پیش نمیآید.
سلامت: آیا قهرمانسازیها و علاقهمندشدن به قهرمان داستانها ممکن است الگوهای نامناسبی به بچهها بدهد؟
ما در ایران قصههای بومی بسیاری داریم که بچهها آنها را نمیشناسند؛ مثلا «ماه پیشونی» را کسی نمیشناسد ولی «سیندرلا» را هم با تماشای کارتون و هم با خواندن داستان آن میشناسند و برچسبها و عروسکها و کیف مدرسهاش را هم میخرند. کودک ما بیش از سیندرلا باید شخصیت ماه پیشونی را بشناسد. بیش از اینکه «پری دریایی» را بشناسد، باید «سنگ صبور» را بشناسد.